روزشمار عملیات های دفاع مقدس

نوار زمان هشت سال جنگ تحمیلی

کد خبر : 55100
تاریخ خبر : 1403/08/02-17:47
تاریخ به روز رسانی : 1403/08/04-11:41
تعداد بازدید : 113
نسخه قابل چاپ

تثبیت اهداف مرحله دوم عملیات در سخت ترین شرایط

سردار کریم نصر اصفهانی گفت: حدود دو ساعت با نورالدین بحرینی، فرمانده گردان، در تماس بودیم. او تحملش طاق شده بود، برای همین گفت: مهماتمون داره تمام می شه و اگه برای حمل مجروحا، کمک نرسه از دست می رن و ما مجبوریم عقب نشینی کنیم.

تثبیت اهداف مرحله دوم عملیات در سخت ترین شرایط
هدف از اجرای عملیات والفجر ۴ که از تاریخ ۱۳۶۲/۷/۲۷ الی ۱۳۶۲/۸/۳۰به طول انجامید، تصرف دره شیلر بود که در این صورت معابر ورودی عناصر ضدانقلاب از عراق به ایران مسدود می شد.
این عملیات با فرماندهی سپاه و ارتش در دو محور بانه و مریوان انجام شد و درنتیجه آن، اغلب ارتفاعات موردنظر در هر دو محور به تصرف درآمد، لیکن براثر پاتک های دشمن روی قله های کانی مانگا، برخی از قله های آن ارتفاع دست به دست شد و در نهایت در اشغال دشمن باقی ماند.
درعین حال، این عملیات با نتایجی همچون آزادسازی، تصرف منطقه وسیع دشت شیلر و در نتیجه انسداد تعدادی دیگر از معابر مهم تردد ضدانقلاب و نیز اشراف خودی بر شهر پنجوین و چندین روستای عراق پایان یافت.
سردار جانباز؛ کریم نصر اصفهانی؛ فرمانده تیپ قمر بنی هاشم (ع) در دوران دفاع مقدس در کتاب به اروند رسیدیم ، به تشریح مراحل چهارگانه این عملیات پرداخته که به مناسبت سالروز اجرای این عملیات در چند شماره منتشر می شود:

مرحله دوم
بچه های مهندسی کار جاده سازی را شروع کردند و من هم بچه های خودمان را توجیه می کردم برای پاتک دشمن. محمدعلی باغبان و اصغر توکلی هم مراقب بودند.
در هفت توانان همچنان آتش شدیدی از سمت دشمن ریخته می شد. عراقی ها سعی می کردند با بالگرد، نیروهای ما را فراری دهند.
قرار بود گردان های تیپ قمر بنی هاشم (ع)، پشت شهر پنجوین و ادامه ارتفاعات کانیمانگا و ارتفاعات میشلان را فتح کنند.
عملیات با شناسایی آیت الله رجاییان، معاون گردان و چند نفر از بچه های گردان های دیگر و اطلاعاتی از روی نقشه آغاز شد.
بچه ها حدود هشت ساعت پیاده روی کردند. آن ها از رودخانه قزلچه گذشتند و به منطقه مورد نظر رسیدند.
همان روز دوباره تمام گردان با خوردن ناهار مسموم شده و اسهال گرفته بودند؛ به غیراز آیت الله رجاییان و فرمانده گردان، نورالدین بحرینی که با من در تماس بودند. علت مسموم نشدن آن ها این بود که به دلیل دلهره داشتن برای عملیات، غذا نخورده بودند.
در آن منطقه عراقی ها چون فرصت مین گذاری به روش نظامی را پیدا نکرده بودند، مین های گوجه ای را که تا زیر زانو را قطع می کرد، از بالای تپه ها ریخته و پراکنده بودند و این کار را برای تخریبچی های ما سخت می کرد.
نورالدین بحرینی، مرتب خبر مجروحیت بچه ها را می داد و دلیلش هم وجود همان مین های پراکنده و کالیبرهای دشمن بود؛ چون وقتی گردان لحظه ای می ایستاد، بچه ها برای قضای حاجت (به دلیل مسمومیت) به چپ و راست می رفتند و مجروح می شدند.
قرار شد بچه ها به هیچ عنوان از ستون جدا نشوند؛ با اینکه اسهال توانشان را گرفته بود. بچه ها با هر سختی بسیار تپه ها را گرفتند و مستقر شدند و سنگرهای کوچکی در زمین های سفت و سنگی آنجا ایجاد کردند.
وقتی هوا روشن شد یک گردان از بچه های لشکر عاشورا هم در جوار نیروهای ما مستقر شدند. نورالدین بحرینی برای انتقال مجروحان که بیشتر آن ها پاهایشان از زیر زانو قطع شده بود، موقعیتش را اعلام کرد تا آمبولانس بفرستیم و خبر داد که مجروحان را با برانکارد تا پایین ارتفاعات حمل کرده اند و در این حمل ونقل ها، صفرعلی که قدبلند بود و فشار بیشتری را تحمل می کرد، کمرش گرفته و مجبور شده اند او را هم روی برانکارد بخوابانند.
هوا به شدت سرد بود و به گزارش بحرینی، بچه ها هر هفت هشت نفر دایره زده و یک یا دو زخمی را وسط دایره گذاشته و آتش روشن کرده بودند تا کمک برسد.
در تماسی با مجتبی رهنمایی، مسئول تدارکات گردان و سید جمال طباطبایی خواستم هرچه قاطر داریم به موقعیت گردان بحرینی برسانند.
حدود دو ساعت با نورالدین بحرینی، فرمانده گردان، در تماس بودیم. او تحملش طاق شده بود، برای همین گفت: مهماتمون داره تمام می شه و اگه برای حمل مجروحا، کمک نرسه از دست می رن و ما مجبوریم عقب نشینی کنیم. من گفتم: صبر کنین. مجتبی رهنمایی تو راهه.
بالاخره مجتبی با حدود دوازده قاطر از لشکر امام حسین (ع) و هشت قاطر از تیپ قمر بنی هاشم (ع)، راه را پیدا کرد و خودش را به آن ها رساند.
مجروحان را سوار قاطر کردند و به محلی که با دکتر عوض حیدر پور هماهنگ کرده و آمبولانس ها مستقر بودند، رساندند تا دکتر حیدر پور، امدادهای اولیه را به سرعت برای مجروحان انجام دهد و از آنجا مجروحان را به بیمارستان انتقال دهند.
در نهایت با سختی زیادی که نیروهای ما متحمل شدند، ضمن گرفتن تلفاتی از دشمن، شهر پنجوین عراق را دور زدند و تا پشت شهر رسیدند.
وقتی دیده بودند که شهر خالی از سکنه شده و عملاً سقوط کرده، همان مسیر رفت را به مدت دوازده ساعت برگشتند.
خلوزه دوم را نیز لشکر ۳۱ عاشورا به فرماندهی مهدی باکری و لشکر ۲۵ کربلا به فرماندهی محمدحسن کوسه چی گرفتند و تثبیت شد. با تصرف خلوزه دوم، مرحله دوم عملیات به پایان رسید.
ادامه دارد...

منبع:
مساح، مرتضی، به اروند رسیدیم (جلد دوم)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۴۸، ۴۹

برچسب ها :

نام*
ایمیل*
نظر*


© 1397 کلیه حقوق محفوظ است | طراحی وب سایت
x - »